گزارش..

انصاف ها و بی انصافی ها

در

یازدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب خراسان رضوی

این نمایشگاه نیز مانند سال های گذشته بر پا شد. در آن هیاهو و شور و اشتیاق و جنب و جوش، به بعضی "نادیدنی ها" باید اشاره کرد. آنچه مورد نظر من است، معرفی "شیخیه" و "بابیت و بهائیت" در این نمایشگاه - و البته دیگر نمایشگاه ها - است. آنچه می خوانید مختصری از اموری است که در میان آن همه زرق و برق گم شده بود:

-------------

ـ) به طور مستقل غرفه ای در رابطه با شیخیه و بابیه و بهائیه یافت نمی شود. اگرچه سایت بهائی پژوهی ادعا دارد که به این مهم می پردازد اما باز هم انصاف رعایت نمی شود.

--) آنچه از کتاب های بهائی پژوهی یافت می شود، یک سلسله کتاب هایی است که درباره ی "بهائیت" نگاشته شده و در ابتدای آن به خیال خود شیخیه را "بستر پیدایش بهائیت" معرفی کرده اند. این غفلت را در وبلاگ شیخیه جدای از بابیت و بهائیت جواب داده ام.

---) در کتاب هایی که در رابطه با "تاریخ ایران" نگاشته شده، در قسمت  "سلسله قاجار" به بابیه اشاره شده است. در برخی کتاب های تاریخی ارائه شده، فقط از "بابیه" نام برده شده ولی در برخی کتاب ها از بابیه در کنار شیخیه نام برده اند.

برخی از کتاب های تاریخی نیز انصاف را پیشه خود کرده و شیخیه را جدا، و بابیه و بهائیه را جدا نگاشته اند

----) در کتاب "مشاهیر کرمان" نام حاج محمد کریم کرمانی (آقای مرحوم اع) با تفصیلی حدود یک صفحه و با عکس، ذکر شده است. تفصیل آن مربوط به زندگانی ایشان می شود و از نسبت ایشان با شیخیه نامی برده نشده است

-----) فروشندگان کتاب از شیخیه اطلاعات درستی ندارند و معمولا میان شیخیه و بابیه و بهائیه و حتی وهابیان اشتباه می کنند! یکی از غرفه داران گفت: کتاب های بابیه را نمی آوریم خطرناک است! چون شیخی ها ناراحت می شوند! نمی دانست شیخیه خوشحال می شوند که بابیه مورد پژوهش قرار گرفته و بطلان آنها بیش از پیش آشکار شود. فقط ناراحت می شوند که آنها را سردمدار بابی ها معرفی کنند!

در ادامه مطلب عکس های مربوط به کتاب های نامبرده ارائه شده است. با دیدگاه های خود این وبلاگ را یاری کنید.

 

ادامه نوشته

نکته

بهشت شما

چند متر است؟!

پیام حاج محمد کریم کرمانی (آقای مرحوم):

وسعت بهشت مردم در آخرت به قدر وسعت ایمان مردم است در دنیا و وسعت ایمان مردم به قدر وسعت فهم ایشان است. (ارشاد العوام جلد دوم ص ۱۰۸)

-----------------------------

دو سالی است که در خدمت دانش آموزان ابتدایی و راهنمایی مدرسه هستم. پارسال با کلاس های ابتدایی (از اول ابتدایی تا پنجم) درباره اعتقادات و اخلاقیات و احکام دینی و مکتبی صحبت می کردم. حدود سه ماه این کار ادامه یافت. حتی کلاس اولی ها هم می توانند از حفظ و با درک معنا بگویند:

دین سه قسم است: اعتقادات اخلاقیات و احکام

اعتقادات چهار قسمت است: خدا شناسی پیغمبر شناسی امام شناسی شیعه شناسی یا رکن رابع

اخلاقیات دو قسمت است: اخلاق پسندیده و اخلاق ناپسند

احکام پنج قسمت است: واجب حرام مستحب مکروه مباح.

پیغمبر شناسی دو قسمت است........

شیعه شناسی (یا رکن رابع) دو قسمت است.......

بصیرت یعنی............

و ده ها مورد دیگر از داستان ها و جریان های اخلاقی!

امسال هم از اول مهر در حال ادامه دادن مطالب هستیم

-----------------------------

نکته ی مورد نظر من این است: در سال گذشته یکی از بخش های مورد بحث مسئله "بهشت و جهنم" بود. در این مورد توضیح هایی ارائه دادم و صحبت هایی در این رابطه گفته شد و بچه ها هم نظر خود را اعلام کردند.

-----------------------------

در راستای همین بحث از بچه ها خواستم (از اول ابتدایی تا پنجم) که عکس بهشت ذهنی خود را بکشند!

بیش از سی نقاشی به من تحویل داده شد. من هم به بررسی آنها پرداختم و از روی نقاشی ها به حالت های روانی آنها پی بردم (خود مبحثی مفصل است!). پس از آن به بررسی عقیده های ایشان پرداختم. بعضی از بهشت ها (!) عیب های بزرگی داشت. آن عیب ها را گوشزد کردم و تذکر دادم. در ادامه مطلب خلاصه ای از این فعالیت نیمه گسترده را تقدیم می کنم. نقطه های ضعف را حتما گوشزد کنید.

 

ادامه نوشته

آه!

آه باز هم باید از پژوهش های ناقص بنالم.

باز هم از چشم های ضعیفی که زحمت به چشم زدن عینک فطرت را به خود نمی دهند

پژوهش های ناقص و گاهی کاملا مخالف حقیقت ممکن است بسیار ریز و کوچک باشد و یا بسیار بزرگ و یا متوسط

نمونه ی زیر یکی دیگر از این پژوهش هاست و پس از خواندن خود مشخص فرمایید که این پژوهش غلط کوچک است با یزرگ؟

مقدمه ها را بخوانید تا کاملا بر مطلب مسلط باشید

۱. حاج محمد کریم کرمانی کتابی به نام "فصل الخطاب کبیر" تالیف فرموده اند. موضوع آن جمع آوری احادیث در تمام ابواب شریعت طریقت و حقیقت است.

۲. در کتاب فصل الخطاب٬ از کتابی به نام "الاصول الاصلیه" نام برده اند و برخی از احادیث را از آن کتاب ذکر کرده اند.

۳. کتابی توسط "فیض کاشانی" جمع آوری شده است با نام "الاصول الاصیله" (در خواندن دقت کنید: الاصول الاصیله نه: الاصلیه" )

۴. شخصی بر کتاب "الاصول الاصیله" مقدمه نوشته است و در آنجا گفته:

برخی از نویسندگان از این کتاب مطالبی نقل کرده اند اما نام کتاب را "الاصول الاصلیه" ذکر کرده اند نه "الاصول الاصیله"! یکی از آن موارد حاج محمد کریم کرمانی است!

واقعا جای تعجب است که این شخص حتی توجه نکرده است که موضوع کتاب "الاصول الاصلیه" حدیث است و موضوع کتاب "الاصول الاصیله" ذکر اصولی چند است و کتابی حدیثی نیست.

و تعجب بیشتر آن که حتی به خود زحمت نداده است که ببیند کتاب دیگری هم هست به نام "الاصول الاصلیه"!

این پژوهش ناقص انجام شده و چاپ هم شده و در دسترس است. عکس زیر موضوع سخن ماست:

باری باید بیش از این توجه کرد و از همین پژوهش های غلط و کوچک است که به جاهای باریک تر هم می رسد.

پ.ن: این گونه پژوهش های غلط یک شخص٬ سبب می شود ارزش دیگر پژوهش های وی نیز کم شده و حتی زیر سوال رود.

 

سیاست پوشالی منهای حاج محمد کریم کرمانی (۲)

قال علی علیه السلام:

اما و الذی فلق الحبه و برء النسمه لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناضر و ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها

خطبه سوم نهج البلاغه

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

سوگند به خدایی که دانه را شکافت و مخلوقات را آفرید اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم.

 

در قسمت پیشین ثابت کردیم که حاج محمد کریم کرمانی در سیاست پوشالی روز دخالت نداشتند. اما این تمام جریان نیست.

اگر هنگامه ای به وجود بیاید که سیاست روز سبب صدمه زدن به دیانت باشد باید قیام کرد. باید در برابر بدعت ها و زشتی ها و کژروی ها ایستادگی نمود. به خصوص اگر شخصی شخصیتی علمی دارد و مردم از وی حرف شنوی دارند باید این گونه عمل کند.

در زمان حاج محمد کریم کرمانی اعلی الله مقامه انگلیس و دیگر دول خارجه سعی در دخالت در اوضاع ایران داشتند. می خواستند هرگونه هست معنویت را سلب کرده و زرق و برق ظاهری را بهانه قرار داده و بر دل های ایرانیان سواری کنند. اما کور خوانده بودند. علماء در برابر این جریان حرکتی سیاسی نشان دادند. از جمله حاج محمد کریم کرمانی اعلی الله مقامه که -ظاهرا- با پیام ناصر الدین شاه به ایشان در صدد نگاشتن رساله ای برای روشن کردن موقعیت پوشالی انگلیس برآمدند. رساله را خاتمه ناصریه -یا ناصریه- نامیدند.

 

جمله اول رساله:

در مضرت های دینی و دنیایی که به واسطه ی استیلای این کفار بر بلدی برای مسلمانان آن بلد حاصل می شود.

فهرست موضوعی رساله:

- عدم آگاهی مردم به ضررهای انگلیس

- جایگاه ارزشمند دوستی و دشمنی (ولایت و برائت)

- جایگاه این دو اصل (دوستی و دشمنی) در نزد انگلیس

- انگلیس چه می خواهد؟

- دموکراسی غربی و آثار شوم آن

- برخی آب ندیده اند وگرنه شناگر خوبی هستند! (وجود اثرات فرنگی ها در ایران با این که هنوز آزادی کامل اعلام نشده است)

- موقعیت یک پیر پالان دوز فقیر غربی در نزد ایرانیان آن زمان!

- درد دلی از اوضاع زمان و طلب یاری از مردمان بیدار دل

- عتاب ایرانیان آن زمان به جهت بی غیرتی دینی

- موقعیت حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) در نابود کردن کفار

- مناجات با حق تعالی و طلب یاری و نصرت و غلبه بر اعدا به خصوص انگلیس

 

طبق نقل حوزه نت:

 کتاب «جهادیه» (ناصریه) به زبان فارسی است و دو نسخه خطی آن به شماره 2534 و 2535 در کتابخانه مدرسه سپهسالار تهران موجود و آن را در سال 1273 ه.ج هنگامی که انگلیس، قشون خود را به بوشهر وارد کرده بود، برای تشویق مردم به جنگ و دفاع با آنها با انشایی خوب به رشته تحریر درآورده، که مقدمه ای در معنی ایمان و خاتمه ای در مفاسد فاتحیت کفار دارد و دارای شش باب است: الف- در سر جهاد، ب- فضیلت جهاد و کشته شدن در راه خدا ج-ترجمه بعضی از مواعظ دایر بر جهاد، وارده از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) د- اقسام جهاد ه- دفاع دزد و امثال آن و دفاع کفاری که به بلاد اسلامی تجاوز کرده اند.

 

احتمالا...

این عکس را در سفر اصفهان در یک مغازه عتیقه فروشی گرفتم. بسیار شبیه به حاج محمد کریم کرمانی (آقای مرحوم) (اع)  است. قیمت عکس را بیست هزار تومان عنوان کرد. با خود فکر کردم که معلوم نیست ایشان باشند چرا بخرم؟! از این جهت فقط عکسش را گرفتم. قبا و عبای ایشان و برخی از اطرافیان "راست روی چپ" است.

سیاست پوشالی منهای حاج محمد کریم کرمانی!

....

من قطاری دیدم فقه می برد

                    و چه سنگین می رفت

من قطاری دیدم

که سیاست می برد

                     و چه خالی می رفت

(صدای آب - سهراپ سپهری - تابستان ۱۳۴۱)

می گویند: شیخیه و تابعین محمد کریم کرمانی در حکومت وقت پست های مهم داشته اند و برای همین به آنها خیلی بها داده می شده است.

اما در حقیقت این است که در سیاست زمان قاجار هیچ اسم و رسمی از "حاج محمد کریم کرمانی" که "خان" بوده و با حکومت نسبت داشته وجود ندارد!. تنها راه اثبات این سخن نگاهی ژرف به سیاست زمان قاجار است.

در چند پست قبل درباره روزنامه {وقایع اتفاقیه} نوشتم. و خواهش داشتم که اگر کسی نسخه های این روزنامه را در دست دارد امانت دهد. اما ظاهرا در نزد کسی موجود نبود. از این جهت با پیگیری هایی توانستم سیصد و هفتاد و یک (۳۷۱) شماره ی موجود آن در ایران را به دست آورم. برای پژوهش درباره ی چند نکته لازم بود به این روزنامه رجوع داشته باشم. یکی از آن نکته ها اثبات همین عنوان است: سیاست پوشالی منهای حاج محمد کریم کرمانی.

اینجانب تمام سیصد و هفتاد و یک شماره را ورق ورق نگاه کرده و هر کجا که نامی از حاج محمد کریم کرمانی برده شده بود یادداشت کردم. اما شاید تعجب کنید. با هر ورق زدنی شگفتی من بیشتر و بیشتر می شد. در سیاست هرگز سخنی از حاج محمد کریم کرمانی به میان نیامده است!

کم شماره ای از روزنامه وقایع اتفاقیه است - که قبل از آن با نام "کاغذ اخبار" منتشر می شد - که از کرمان خبرهایی ننوشته باشد. اما هرگز به نام آن جناب در سیاست اشاره نشده است. کسانی که این سخن را قبول ندارند خود به روزنامه وقایع اتفاقیه و در کنار آن به استشهادات محلی و حکومتی موجود از آن زمان رجوع کنند. به ماهنامه "بهارستان" رجوع کنند و اسرار ناگفته ی سازمان اسناد و مدارک را ببینند که از جای جای ایران و جهان در زمان قاجار سخن رانده شده ولی سخنی از حاج محمد کریم کرمانی به میان نیامده است.

و باید اینگونه باشد. خود آن جناب در یکی از موعظه ها فرمودند: "... سر این که من قبول نمی کنم وصی کسی بشوم همین است" (مواعظ آیه نور). در هر صورت ایشان نه در مرافعه ها شرکت داشتند و نه در وصیت ها و امور سیاسی جای خود دارد.

پس از چه رو می گویند که حاج محمد کریم کرمانی در امور سیاسی بوده و دخالت داشته و از جهت جاه و رتبه ی او در حکومت وقت کلام او نفوذ داشته است؟ خیر او از نظر نسب و حسب حکومتی و "خان" بوده ولی هرگز از این نسبت برای خود استفاده ای نکرد و حتی این لقب را خوش نداشتند.

دلیل روشن آن رونامه وقایع اتفاقیه است که تمام امور ریز و درشت ایران و جهان را نگاشته و سخنی از ایشان به میان نیاورده است. وقتی در شماره هایی از این روزنامه از دزدیده شدن خانه ی یک شخص در فراسوی مرزها خبر داده و یا از به چاه افتادن یک مقنی و به سلامت در آمدن او خبر داده و یا از متولد شدن یک جوجه سه سر در فلان شهر ایران خبر داده است چرا از آن بزرگوار خبری نداده!؟ چون هیچگونه دخالتی در امور مملکتی نداشته اند و این برای شخص منصف پر واضح است.

پس از بررسی این سیصدو هفتاد و یک شماره از مجله برای اینجانب علم عادی پیدا شد که فقط در چند مورد از نام آن بزرگوار استفاده شده است. از جمله در شماره ۳۱۴ {پنجشنبه نهم شهر جمادی الثانی سال ۱۲۷۳ قمری} در ذیل نام علمای کرمان:

جناب عمده العلماء و زبده الفضلاء حاجی محمد کریم خان زید فضله.

و در شماره ۳۱۵ {پنجشنبه هفته بعد}:

جناب فضایل و عوارف مآب قدوه العلماء و المحققین افتخار الحاج و المعتمرین حاجی محمد کریم خان سلمه الله تعالی.

در شماره ۱۳ همان روزنامه نامی از حاج محمد کریم خان برده شده که محل تردید است که آیا هم ایشانند یا شخصی دیگر است.

در چند شماره نیز از کتاب های آن بزرگوار در قسمت "اعلانات" (آخرین قسمت روزنامه که معمولا برای آگهی کتاب ها و یا خانه ها استفاده می شد) نام برده شده و اسم آن بزرگوار درج نشده است. در یک شماره نیز همراه کتاب "شهاب ثاقب" با نام "جناب نظام العلماء" از ایشان یاد شده است.

در هر صورت یک سند زنده از عدم دخالت آن بزرگوار در امور سیاسی "روزنامه وقایع اتفاقیه" است که امیدواریم در نظر صاحبان هوش و پژوهشگران ژرف نگر این نکته نصب العین قرار بگیرد ان شاء الله.

پ.ن: کپی نسخه های نامبرده و دیگر موارد در نزد معتقد موجود است.

 

شیخ احسائی یا شیخ بهائی؟ مسئله این است!

متاسفانه در میان پژوهش ها به مواردی برخورد می کنیم که باعث تعجب و گاهی دلسردی و عدم توجه به پژوهش ها می شود. نمونه ای که مد نظرم هست را عنوان می کنم.

در جراید و همچنین در مقالات اینترنتی و حتی گاهی در کتاب ها هنگام معرفی شخصیت "شیخ بهائی" از عکس "شیخ احمد احسائی" استفاده می کنند!

شاید تعجب کرده باشید. آری همین گونه است.

به آدرس زیر رفته و یک نمونه از این اشتباه را دریابید:

اینجا

جالب آنجاست هنگامی که از شخصیت شیخ احسائی نیز صحبت می کنند از همان عکس و یا شبیه آن استفاده می کنند! به این مورد توجه کنید:

اینجا

در هر صورت این عکس متعلق به شیخ احمد احسائی است و به اشتباه برای شیخ بهائی به کار می رود.

چندی پیش در یک ترافیک گیر کرده بودم. خیلی طول کشید. در همین هنگام پسرک روزنامه فروش نزدیک شد. با خود گفتم در این ترافیک خواندن روزنامه شاید بهتر از بیکار نشستن باشد! در حال ورق زدن روزنامه بودم که چشمم به معرفی شیخ بهائی افتاد و همین عکس را در روزنامه دیدم. متاسفانه روزنامه را به کسی دادم تا او هم ببیند که هنوز آن ورق روزنامه را برنگردانده است!

در هر صورت این اشکال وجود دارد. اما از کجا معلوم که این عکس متعلق به شیخ احسائی است؟ به چند دلیل: ۱. این عکس از قدیم در میان معتقدین به شیخ احسائی بوده و اخیرا به عنوان عکس شیخ بهائی به کار گرفته می شود. در حالی که اصل واقعی شیخ بهائی عکس دیگری است. در ویکی پدیا عکس واقعی وی قرار گرفته است.

۲. لباس شیخ بهائی چپ روی راست است و لباس شیخ احسائی راست روی چپ! پس اگر عکس شیخ احسائی عکس شیخ بهائی است لااقل از علمای قبل از خود تبعیت کنیم و همان گونه که عکس شیخ بهائی گویا است (که در حقیقت عکس شیخ احسائی است) راست روی چپ لباس بپوشیم!

۳. دلیلی واضح تر این که در کنار این عکس به صورت ریز نام شیخ احسائی به صورت نستعلیق درج شده است: الشیخ الاجل الاوحد الامجد الشیخ احمد بن زین الدین الاحسائی اعلی الله مقامه

امیدواریم بیش از این پژوهشگران (!) توجه کرده و تمام جهت های بررسی را مد نظر داشته باشند. ان شاء الله به امیدی که تمامی محققین از پنجره فطرت اولیه به حقایق بینگرند...

در ادامه عکس کامل و رنگی شیخ احسائی را که به نام شیخ بهائی می شناسند مشاهده می کنید. برای آن که عکس راحت تر آپلود شود کوچک شده است و بی شک به مراتب کوچک تر از عکس واقعی است.


در ویکی پدیای زبان انگلسی این عکس به صورت کامل و سیاه سفید وجود دارد که در زیر مشاهده می کنید:

sa

پی نوشت:

 به دلیل شروع درس ها و دیگر فعالیت های پژوهشی این وبلاگ فقط یک روز در هفته آپ می شود. شما می توانید در روزهای پایانی هفته شاهد به روز شدن وبلاگ باشید. دیدگاه های خود را ارائه دهید تا بدانیم هستید.

 

به راستی هدف چیست؟

عصر یک روز دلگیر در حسینیه نشسته بودم. در حسینیه دل.

هیچ کس نبود. دلگیر تر شدم وقتی فهمیدم هنوز کسی نیامده است.

ناگهان صدایی مرا به خود آورد. صدایی خشک و روباتیک. خوشحال بودم که از تنهایی درآمده ام

گفت: سلام

گفتم: و علیکم السلام!

گفت: برای چه اینجا می آیی؟

گفتم: به خودم مربوط است.

گفت: برای این که هر وقت بخواهی به تو "وام" و "پول" قرض می دهند؟

گفتم: هرگز

گفت: برای این که بعضی روزها به تو ناهار و شام می دهند؟

گفتم: هرگز

گفت: برای این که به مناسبت ها میوه و چای مجانی می خوری؟

گفتم: هرگز

گفت: برای این که ببینی چه کسی به مجلس آمد و چه کسی نیامد؟

گفتم: هرگز

گفت: برای این که به تو احترام کنند و آقا آقا کنند؟

گفتم: هرگز

گفت: برای این که تئوری چند کلمه و جمله را یاد بگیری و به معنای آن توجه نکنی؟

گفتم: هرگز

گفت: برای این که اوقات فراغتت پر شود؟

گفتم: هرگز

........

سکوت بود و سکوت. ناگهان باز همان صدا گفت: سلام

جوابی ندادم. بعد از چند ثانیه

 صدا گفت: برای چه اینجا می آیی؟

اخم کردم.

صدا گفت: برای این که هر وقت بخواهی به تو "وام" و "پول" قرض می دهند؟

......

آهی کشیدم. چون هنوز هم تنها بودم. بلند شدم و از حسینیه دل بیرون آمدم. صدای آن روبات را می شنیدم که

می گفت: برای این که ببینی چه کسی به مجلس آمد و چه کسی نیامد؟

........